89/3/4
8:42 ع
سلام سروران عزیز و گرامی
در خدمت شما هستم با دست وپا شکسته ایی که امید است باز هم مثل گذشته دست شاگردتان را بگیرید و با نقدی یاریگرش باشید و اینکه :
گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم همچنان چشم گشاد از کرمش می دارم (حافظ)
برایت شعر می گویم...
برایت شعر می گویم ، ولی از روی دلتنگی
تو شعرم نیز می خوانی ولی از روی دلسنگی
برایت شعر می گویم تو باور می کنی یا نه
که من شاعر شدم اما ، نظر دادی که می لنگی
نظر دادی چه می خواهی ؟ برو از جمع ما زودی
نمی بینی که ما ماهی ، تو اما مثل خر چنگی
تو خود شعری تو خود باران، همان باران که می بارد...
ولی با سیل بارانت ، نگو با من نمی جنگی
تو در جنگی ومی تازی، به هر شعری که می گویم
که حتی بد تری از مار، هم کبری و هم زنگی
نظر دادم تو هم روزی ، بیا نقدی بکن شعرم
ولی گفتی برو بابا ، تو هم گیجی وهم منگی
منم دلتنگ بارانها دراین شبهای بی مهری
برایت شعر می گویم به هر وزنی و آهنگی
یا علی
89/2/6
2:32 ع
سلام عزیزان همراه .در خدمت شما هستم با دو دل نوشته دیگر.
وقتی دنیای ما دریک وبلاگ خلاصه می شود، این حضور سبز شمادر دنیای کوچک من است که شمع نیم سوخته نفسهایم را روشن نگه می دارد.دست وقلم شما را می بوسم و به انتظار نقد هایتان می مانم.
منهای تو...
منهای تو باشم که از من اثری نیست
بی جمع تو امروز ، نگو درد سری نیست
این خط موازی ، موازی به کدامست
وقتی که تو گفتی ز خط ها خبری نیست
تقسیم تو می شد اگر جان من آن روز
بی جمع تو امروز در این خانه سری نیست
وقتی که اثر نیست که منهای تو باشم
شیدای تو آن روز به جز چشم تری نیست
این خط کش خط ساز که اینگونه اگر گفت...
وقتی که تو باشی ،که دیگر اگری نیست
وقتی که تو باشی ولی خط موازی
یلدای حضورت ، دراینجا ثمری نیست
از جمع دو بالست صدف های سفید رو
اینگونه نباشد ، که پیداست گهری نیست
ما جمع دوبالیم که منهای مکانیم
پیوسته بزن بال ، نگو بال و پری نیست
آن عاقبتی بود که تقدیر تو می گفت ....
این عاقبتم هست مرا همسفری نیست
***
پرسیده بودی تو کیستی ؟
و من آن روز در امتداد نگاهم ...
صبر کن ...
یادم آمد،یادم آمد
من هیچ هستم ، نه نه ،...
من هیچ هم نیستم
___________________________________________________________________
___________________________________________________________________
یاعلی
89/1/23
2:10 ع
سلام عزیزان همراه. بازم در خدمت شما هستم و بازهم امیدوارم که مرا از نقدهایتان بی نصیب نگذارید و مجدد عذر می خواهم از همه شاعران عزیز که دست وپا شکسته های این حقیر را تحمل می کنند.
حلالم کن .......
حلالم کن اگر حتی برایت سهل و آسان نیست
ببار بر خاک خشکیدم ، برایم قطره باران نیست
بزن از نای جان فریاد ، بگو از یاد بی یادم
که این افتاده در جا را کسی همواره خواهان نیست
غریب افتاده ام اینجا گذر بر خاک ما هم کن
نگو این خاک بی رونق سزای پای شاهان نیست
درختی خشک وبی برگم ، تبر هم قصد جانم کرد
تماشا کن تبر را هم که هیچش قصد پایان نیست
تو اما از تبر بد تر زدی بر ریشه ام ، اما
گذشتم ، بگذر از ما هم که یادم یاد یاران نیست
اگر دل خوش به بخشیدن به فردا می رود عمرم
ببخش این باخته فردا ها ، سزایش این بیابان نیست
شمارش می کنم هر روز ، نفس هایی که می آیند
حلالم کن که می دانم نفس هایم به سامان نیست
بی فاصله.....
بی فاصله پیوندی ، بنویس و رهایم کن
از مرگ شقایق ها ، یکباره جدایم کن
این فاصله تقدیرست، تقدیر به زنجیریست
یا فاصله را کم کن یا غرق جفایم کن
من قاب به دیوارم ، بی عکس تو من پوچم
بر دار و مرا آن جا ، در خانه تو جایم کن
آن وقت که لبانم را با سوزن غم بستی
این وقت خیال انگیز ، بر خیز و صدایم کن
این روزنه باز امشب ، ویرانه و خاموشست
از قافله جا ماندم ، هر لحظه دعایم کن
هر فاصله زخمی کرد این جان نفس مرده
با یاد من امروزی ای گل تو دوایم کن
این شیشه سنگ خورده بی فاصله پیوند کن
یا برگ وجودم را صد پاره و تایم کن
ببخشید اگه دست وپا شکسته های من همه خاکی و زمینی می زنند ......
دست بوس شما
یا علی
89/1/6
4:35 ع
سلام سروران عزیز.سال نو را تبریک عرض می کنم و در خدمت شما هستم به امیدی که مانند سال گذشته دست شاگردتان را بگیرید.دست همه شما را می بوسم.چیزی ندارم تقدیم کنم جز آرزوی سال خوش برای شما.
بیا یک شب تو میزبان د ل ام باش
به جای من تو خود جای تن ام باش
بیا در دشت بی آب وکویرم
محبت کن به من تنهاگل ام باش
بیا جامم تهیست از مستی و می
تو هم ساقی و هم جام ومی ام باش
بیا در آسمان تار عمرم
تو روشنتر زهرماهی مه ام باش
بیا تا بنگری شبهای قلبم
درون قلب من یک شب شب ام باش
بیا آندم که می نالم زسقفی
دو دستت سایبانی بر سر ام باش
بیا یک لحظه ایی مانند صیاد
شوم صیدت تو دنبال و پی ام باش
بیا هر وقت زتنهایی غمینم
بشین در کلبه ام باز همد م ام باش
بیا لبهای من بسته درین جا
تو خود یاری کن و جای لب ام باش
بیا من نیمه خالی زلیوان
تو با عشقت همان نصف پر ام باش
***
مرد بی کس
هر کجارفتی غریبی ....مثل اینجا....مثل آنجا....
کسی هم درده دلت نیست ....مرد غمگین مرد تنها
پاره پاره سینه ات بود... نیش هر طعنه هویدا.........
خواسته های اولینت.......در شکستت گشته پیدا
گفته بودی تا دل شب ، هیچ هراسی در دلت نیست
گفته بودی در شب سرد ،بی کسی دیگر غمت نیست....
اما تا آخر قصه .....راه مونده خیلی داری.....
می روی اما می دونی خیلی چیزا جا میذاری
می روی با هر بها نه ، دل سپاری تن هر نیش
واسه خاطر عزیزی ...می روی این راه در پیش
اما باز غریبترینی .....با همه عشق و وفایت
هیچ کسی توی دیارت ....نشنید غم صدایت....
...........حالا تنها و غریبی .... انتهای راه رفته
بی کسی تنها رفیقی ....که برات پیغام گذاشته....
خوب به رسم آپ های گذشته دو بیت از حافظ تقدیم می کنم که با دل من خیلی همخونی داره ،با شما چی ؟
از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است
میخوار ه وسرگشته ورندیم ونظر باز وان کس که چو ما نیست در این شهر کدامست
یا علی
ای پیک راستان خبر یار ما بگو....احوال گل به بلبل دستان سرا بگو.....ما محرمان خلوت انسیم غم مخور.....با یار آشنا سخن آشنا بگو.....برهم چو میزدآن سر زلفین مشکبار.....با ما سر چه داشت زبهر خدا بگو.....آن کس که منع ما زخرابات می کند.....گو درحضورپیر من این ماجرا بگو.....گردیگرت برآن دردولت گذربود.....بعداز ادی خدمت وعرض دعا بگو.....هرچندما بدیم تو مارابدان مگیر.....شاهانه ماجرای گناه گدا بگو....بر این فقیر نامه آن محتشم بخوان.....با این گدا حکایت آن پادشاه بگو.....جان ها ز دام زلف چو بر خاک می فشاند....بر آن غریب ما چه گذشت ای صبا بگو.....جان پرور است قصه ارباب معرفت.....رمزی برو بپرس حدیثی بیا بگو