90/6/20
12:12 ص
امشب,
سیمای ما ، سیمای تو را نشان می داد ...
وقتی که من از پر خوری دلم درد می کرد
تن نحیفت را در گور می نهادند
مادرت اشکی نداشت برایت بریزد
و پدرت شرمنده لقمه نانی که تو را به گور نسپارد
و من از پر خوری دلم درد می کرد ...
با خود می اندیشم
سهم تو از شکم انباشته من چقدر است؟
نه نه تو سهمی نداری .............
که اگر داشتی هم آغوش گور نبودی
امشب،
همه حاجی هایمان را ضربدر لقمه نانی می کنم
مساوی می شود با مرگ تو
نمی دانم کجای ضربم خراب است...
تقدیم به برادران مسلمان سومالی که از گرسنگی می میرند ومن با شکم انباشته برایشان شعر می گویم!!!
یا سَیِّدُ یا سَنَدُ یا صَمَدُ یا مَن لََََهُ المُستَنَدُ
90/4/28
2:53 ص
90/4/22
3:27 ص
مرا زیاد خود نبر که من غریب وبی کسم اگر رها کنی وبگذری
از آنچه بود از آنچه هست
چگونه سر کنم همین دمی که مانده از نفس زنای سینه ام
بگو بگو اگر نمی رسد صدای من چگونه می رسم به تو
که من دوپای خود سپرده ام به باتلاق ماندنم
گذشته ایی زمن و من ولی ، به باورم نمی رسد که رفته ایی غریبه ام غریبه ام
مرا زیاد خود نبر که من نشسته ام میان صد هجوم تلخ روزگار تار بی تو بودنم
و سر به روی زانوان شماره میکنم صدای پای عابران کوچه ها
ولی صدای پای تو نمی رسد به گوش من دراین هجوم عابران چشم بسته ایی که میروند
به سمت ناکجای آشنایشان
.........
لطفا با احساس بخونید
یاعلی
90/4/16
12:53 ص
الهام یاوری در ادامه مطروحه رهبر معظم انقلاب شعری سروده است.
به گزارش فارس، الهام یاوری که عضو بنیاد ملی نخبگان است وی فوق لیسانس فلسفه و عرفان و دکترای صنایع دارد در ادامه مطروحه رهبر معظم انقلاب شعری سروده و در اختیار خبرگزاری فارس قرار داده است. این شعر باعنوان « جا ماندم از ارتفاعت» به شرح زیر است:
«رندانه آخر ربودی جامی زخمخانه دل
خونین چو برگ شقایق رنگین چو افسانه دل» (1)
با این که جان عاریت بود، قیمت دو چندان گرفتی
روزی به دل کندن از جان، روزی به شکرانه دل
با یاد یک شط تشنه بیدست و پا پرکشیدی
دستت ضریح دعا شد، پایت شفاخانه دل
فهمیده بودم که گهگاه با یاد قد قامت ماه
سر میگذاری شبانگاه، آرام بر شانه دل
فهمیده بودم که تنگ است دیوار دنیا برایت
گفتی که بیتاب گلهاست، در پیله پروانه دل
فهمیده بودم که ... اما جا ماندم از ارتفاعت
تنها تماشاست سهمم از اوج مردانه دل
بگذار این قوم نادان گوساله را زر بگیرند
گنج خیال تو اینجاست: الواح دهگانه دل
(1) این بیت را مقام معظم رهبری در دیدار شاعران آیینی سرودند و به عنوان مطروحه، شاعران را به سرودن ابیاتی در اقتفای این بیت دعوت فرمودند موضوع درباره جانبازان بزرگواری است که بعدها به مقام شهادت هم نائل شدهاند.
90/4/11
11:56 ع
مهدی پرویز شاعر جوان انقلاب درگذشت
مهدی پرویز شاعر جوان انقلاب اسلامی در سن بیست و هشت سالگی بر اثر سکته مغزی درگذشت.
به گزارش رجانیوز، مهدی پرویز ، شب گذشته پس از آخرین سجده ی نماز، در آغاز بیست و هشتمین تابستان عمرش،به بهارستان لطف ایزدی عروج کرد.
پرویز ، شاعر جوان و دغدغه مندی بود که او را به شعرهای آیینی و ولایی می شناختیم.دلبستگی او به اهل بیت (ع) و تعهد او به ارزش های دفاع مقدس و انقلاب اسلامی به روشنی از سروده های او ،قابل دریافت است.
این شاعر مرگ آگاه ،در یکی از آخرین آثارش، تصویری معنوی از پرواز ابدی خود ترسیم کرده است. این غزل به تاریخ سوم بهمن ماه 89 در وبلاگ شاعر ، درج شده است:
همـه هســتند ،همـه دور مـزارم، آرام
مـادر وهمسـر وفــرزند کنارم، آرام
من ام آن آهوی وحشی ، منم آن شوق گریز
کـه اجـل بی خبر آمـــد به شکارم، آرام
یـا همـان آینه ی نیمه مکدر کـه شبی
قطره ای اشک فرو شست غبـارم، آرام
وقت آن است که چـونان پر قویی در باد
مهربان! دست خـدایت بسپارم، آرام
دختـرم ! فرصت ابری پدر هم طی شد
ونــشد در بغلت سیــر ببــارم، آرام
***
زندگی آمد وچشمک زد و رفتند همه
مـادر وهمسر ومردم زکنارم، آرام
در بهشتم، همه جـا عطر خدا هست ولی
به خدا بی تو در این بـاغ ندارم آرام
او رابطه عاشقانه خود را درغزلی دلنشین که به رهبر معظم انقلاب تقدیم شده ، جلوه گر ساخته است:
اگـر از فرط مهر تو شرر افتاده بـر دل ها
دلیل ایـن است مهرت را خـدا آمیخت با گل ها
لب از لب چـون کـه بگشایی کلامت باد?نابیست
که بـا یک جرعه اش مستند عاشق ها وعاقل ها
اگـر دور وبرت فــرعـونیان صد مــار اندازند
خــدا داند که می بلعد عصـایت سحر باطل ها
بـــزن مــوسای دوران! با عصایت نیــل را بشکاف
جــرس فریـــاد می دارد که بربندید محــمل ها
هــزاران سعی باطل گـــــر نماید دشمن دونت
یقیــن داریــم تدبیرت شــودحلال مشکل ها
تو تنهــا نیستی آقا ! که تنها عـــاشقانت نه !
بـرایت سینه می کـــــوبند با امواج، ساحل ها
خـدایا ! دستگیری کــــن خودت از مرد میدانی
که می جنگد میان خیــل قاتل هـا وجاهل هـا
وآخرین سروده ای که در وبلاگ مهدی پرویز آمده غزلی ست لطیف و امیدبخش خطاب به همسرش
وقتی فقط خوبــــی ویکـــرنگی جهــــان توست
روشن تــــــــــرین فـــردای این دنیا از آن توست
حل می شود عشق این معمـــــای به ظاهر سخت
بر شـــانه ام هـــــرگاه دست مهـــــــــربان توست
در بیکـــــــــران پاک جــــــــانم بــــال و پـــر بگشا
در من فـــــــــرود آ چـــــون که قلبم آشیان توست
تسخـــــــــیر این دل فتح دنیــــا بوده بانـــــــو !پس
اسکندری در قصـــــــــــر خـــــــانه همزبان توست
این مــــــــرد اگــــــر خورشید اگر مهتاب هم باشد
مثل شهـــــــــــابی گــــــــم شده در کهکشان توست
تـــــو خـــــوب دانستی که بـــــودن کام وناکامیست
یعنی بهـــــــــــــار سبز سرفصل خـــــــــزان توست
در زندگی مـــــــان آنچه از لطف خـــــــدا جاریست
سرچشمـــــه اش ســــــوز دل و اشک روان توست
در ایـــــن فـــــــرار از زندگی هم دست می خواهی
هم پــــــــای تو، هستم ، که فــــرداها از آن توست
نشانی وبلاگ شخصی زنده یاد مهدی پرویز :
http://www.mardeminyatori.blogfa.com/
ای پیک راستان خبر یار ما بگو....احوال گل به بلبل دستان سرا بگو.....ما محرمان خلوت انسیم غم مخور.....با یار آشنا سخن آشنا بگو.....برهم چو میزدآن سر زلفین مشکبار.....با ما سر چه داشت زبهر خدا بگو.....آن کس که منع ما زخرابات می کند.....گو درحضورپیر من این ماجرا بگو.....گردیگرت برآن دردولت گذربود.....بعداز ادی خدمت وعرض دعا بگو.....هرچندما بدیم تو مارابدان مگیر.....شاهانه ماجرای گناه گدا بگو....بر این فقیر نامه آن محتشم بخوان.....با این گدا حکایت آن پادشاه بگو.....جان ها ز دام زلف چو بر خاک می فشاند....بر آن غریب ما چه گذشت ای صبا بگو.....جان پرور است قصه ارباب معرفت.....رمزی برو بپرس حدیثی بیا بگو