89/1/23
2:10 ع
سلام عزیزان همراه. بازم در خدمت شما هستم و بازهم امیدوارم که مرا از نقدهایتان بی نصیب نگذارید و مجدد عذر می خواهم از همه شاعران عزیز که دست وپا شکسته های این حقیر را تحمل می کنند.
حلالم کن .......
حلالم کن اگر حتی برایت سهل و آسان نیست
ببار بر خاک خشکیدم ، برایم قطره باران نیست
بزن از نای جان فریاد ، بگو از یاد بی یادم
که این افتاده در جا را کسی همواره خواهان نیست
غریب افتاده ام اینجا گذر بر خاک ما هم کن
نگو این خاک بی رونق سزای پای شاهان نیست
درختی خشک وبی برگم ، تبر هم قصد جانم کرد
تماشا کن تبر را هم که هیچش قصد پایان نیست
تو اما از تبر بد تر زدی بر ریشه ام ، اما
گذشتم ، بگذر از ما هم که یادم یاد یاران نیست
اگر دل خوش به بخشیدن به فردا می رود عمرم
ببخش این باخته فردا ها ، سزایش این بیابان نیست
شمارش می کنم هر روز ، نفس هایی که می آیند
حلالم کن که می دانم نفس هایم به سامان نیست
بی فاصله.....
بی فاصله پیوندی ، بنویس و رهایم کن
از مرگ شقایق ها ، یکباره جدایم کن
این فاصله تقدیرست، تقدیر به زنجیریست
یا فاصله را کم کن یا غرق جفایم کن
من قاب به دیوارم ، بی عکس تو من پوچم
بر دار و مرا آن جا ، در خانه تو جایم کن
آن وقت که لبانم را با سوزن غم بستی
این وقت خیال انگیز ، بر خیز و صدایم کن
این روزنه باز امشب ، ویرانه و خاموشست
از قافله جا ماندم ، هر لحظه دعایم کن
هر فاصله زخمی کرد این جان نفس مرده
با یاد من امروزی ای گل تو دوایم کن
این شیشه سنگ خورده بی فاصله پیوند کن
یا برگ وجودم را صد پاره و تایم کن
ببخشید اگه دست وپا شکسته های من همه خاکی و زمینی می زنند ......
دست بوس شما
یا علی
ای پیک راستان خبر یار ما بگو....احوال گل به بلبل دستان سرا بگو.....ما محرمان خلوت انسیم غم مخور.....با یار آشنا سخن آشنا بگو.....برهم چو میزدآن سر زلفین مشکبار.....با ما سر چه داشت زبهر خدا بگو.....آن کس که منع ما زخرابات می کند.....گو درحضورپیر من این ماجرا بگو.....گردیگرت برآن دردولت گذربود.....بعداز ادی خدمت وعرض دعا بگو.....هرچندما بدیم تو مارابدان مگیر.....شاهانه ماجرای گناه گدا بگو....بر این فقیر نامه آن محتشم بخوان.....با این گدا حکایت آن پادشاه بگو.....جان ها ز دام زلف چو بر خاک می فشاند....بر آن غریب ما چه گذشت ای صبا بگو.....جان پرور است قصه ارباب معرفت.....رمزی برو بپرس حدیثی بیا بگو