89/2/6
2:32 ع
سلام عزیزان همراه .در خدمت شما هستم با دو دل نوشته دیگر.
وقتی دنیای ما دریک وبلاگ خلاصه می شود، این حضور سبز شمادر دنیای کوچک من است که شمع نیم سوخته نفسهایم را روشن نگه می دارد.دست وقلم شما را می بوسم و به انتظار نقد هایتان می مانم.
منهای تو...
منهای تو باشم که از من اثری نیست
بی جمع تو امروز ، نگو درد سری نیست
این خط موازی ، موازی به کدامست
وقتی که تو گفتی ز خط ها خبری نیست
تقسیم تو می شد اگر جان من آن روز
بی جمع تو امروز در این خانه سری نیست
وقتی که اثر نیست که منهای تو باشم
شیدای تو آن روز به جز چشم تری نیست
این خط کش خط ساز که اینگونه اگر گفت...
وقتی که تو باشی ،که دیگر اگری نیست
وقتی که تو باشی ولی خط موازی
یلدای حضورت ، دراینجا ثمری نیست
از جمع دو بالست صدف های سفید رو
اینگونه نباشد ، که پیداست گهری نیست
ما جمع دوبالیم که منهای مکانیم
پیوسته بزن بال ، نگو بال و پری نیست
آن عاقبتی بود که تقدیر تو می گفت ....
این عاقبتم هست مرا همسفری نیست
***
پرسیده بودی تو کیستی ؟
و من آن روز در امتداد نگاهم ...
صبر کن ...
یادم آمد،یادم آمد
من هیچ هستم ، نه نه ،...
من هیچ هم نیستم
___________________________________________________________________
___________________________________________________________________
یاعلی
ای پیک راستان خبر یار ما بگو....احوال گل به بلبل دستان سرا بگو.....ما محرمان خلوت انسیم غم مخور.....با یار آشنا سخن آشنا بگو.....برهم چو میزدآن سر زلفین مشکبار.....با ما سر چه داشت زبهر خدا بگو.....آن کس که منع ما زخرابات می کند.....گو درحضورپیر من این ماجرا بگو.....گردیگرت برآن دردولت گذربود.....بعداز ادی خدمت وعرض دعا بگو.....هرچندما بدیم تو مارابدان مگیر.....شاهانه ماجرای گناه گدا بگو....بر این فقیر نامه آن محتشم بخوان.....با این گدا حکایت آن پادشاه بگو.....جان ها ز دام زلف چو بر خاک می فشاند....بر آن غریب ما چه گذشت ای صبا بگو.....جان پرور است قصه ارباب معرفت.....رمزی برو بپرس حدیثی بیا بگو