89/3/4
8:42 ع
سلام سروران عزیز و گرامی
در خدمت شما هستم با دست وپا شکسته ایی که امید است باز هم مثل گذشته دست شاگردتان را بگیرید و با نقدی یاریگرش باشید و اینکه :
گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم همچنان چشم گشاد از کرمش می دارم (حافظ)
برایت شعر می گویم...
برایت شعر می گویم ، ولی از روی دلتنگی
تو شعرم نیز می خوانی ولی از روی دلسنگی
برایت شعر می گویم تو باور می کنی یا نه
که من شاعر شدم اما ، نظر دادی که می لنگی
نظر دادی چه می خواهی ؟ برو از جمع ما زودی
نمی بینی که ما ماهی ، تو اما مثل خر چنگی
تو خود شعری تو خود باران، همان باران که می بارد...
ولی با سیل بارانت ، نگو با من نمی جنگی
تو در جنگی ومی تازی، به هر شعری که می گویم
که حتی بد تری از مار، هم کبری و هم زنگی
نظر دادم تو هم روزی ، بیا نقدی بکن شعرم
ولی گفتی برو بابا ، تو هم گیجی وهم منگی
منم دلتنگ بارانها دراین شبهای بی مهری
برایت شعر می گویم به هر وزنی و آهنگی
یا علی
ای پیک راستان خبر یار ما بگو....احوال گل به بلبل دستان سرا بگو.....ما محرمان خلوت انسیم غم مخور.....با یار آشنا سخن آشنا بگو.....برهم چو میزدآن سر زلفین مشکبار.....با ما سر چه داشت زبهر خدا بگو.....آن کس که منع ما زخرابات می کند.....گو درحضورپیر من این ماجرا بگو.....گردیگرت برآن دردولت گذربود.....بعداز ادی خدمت وعرض دعا بگو.....هرچندما بدیم تو مارابدان مگیر.....شاهانه ماجرای گناه گدا بگو....بر این فقیر نامه آن محتشم بخوان.....با این گدا حکایت آن پادشاه بگو.....جان ها ز دام زلف چو بر خاک می فشاند....بر آن غریب ما چه گذشت ای صبا بگو.....جان پرور است قصه ارباب معرفت.....رمزی برو بپرس حدیثی بیا بگو