91/3/23
1:29 ص
وقتی احساس نیاز میکنم ، نماز میخوانم ...
.
.
.
دورکعت نماز صبح...
الله واکبر....
به این فکر میکنم پنیر کاله بهتر است یا پنیر دانمارکی؟
سبحان الله ...
نمیدانم مادرم چه اصرای دارد هر روز صبحانه ... پنیر به خورد من بدهد؟
سبحان ربی العلی و بحمده ...
چقدر خوابم میاید ....
الله واکبر الله واکبر الله واکبر
مادر سفره دور انداختی .......اه اه اه بازم پنیر کاله؟
اما خب امروز ازنوع خامه ایست ......خوب است....اعتراضی ندارم .........
......
وقت نماز ظهر است.......چهار رکعت نماز ظهر..... الله واکبر
مردتیکه من میگم پول واریز کردم اون .....
سبحان ربی .....
اعصاب ندارم امروز..........نمیدانم نهار چی پخته مادرم..........
الله واکبر ......
چی؟؟؟؟ مگه من نگفتم ماهی نمیخورم؟؟؟؟؟
چهار رکعت نماز عصر بجا میاورم .... الله واکبر .....
سفره بنداز اومدم بابا
چهار رکعت نماز عصر بجا میاورم .... الله واکبر ..... واین میشود حکایت من وتو
وآخر نمیدانم تو کجای منی ومن کجای عرشت؟؟؟
یاعلی
ای پیک راستان خبر یار ما بگو....احوال گل به بلبل دستان سرا بگو.....ما محرمان خلوت انسیم غم مخور.....با یار آشنا سخن آشنا بگو.....برهم چو میزدآن سر زلفین مشکبار.....با ما سر چه داشت زبهر خدا بگو.....آن کس که منع ما زخرابات می کند.....گو درحضورپیر من این ماجرا بگو.....گردیگرت برآن دردولت گذربود.....بعداز ادی خدمت وعرض دعا بگو.....هرچندما بدیم تو مارابدان مگیر.....شاهانه ماجرای گناه گدا بگو....بر این فقیر نامه آن محتشم بخوان.....با این گدا حکایت آن پادشاه بگو.....جان ها ز دام زلف چو بر خاک می فشاند....بر آن غریب ما چه گذشت ای صبا بگو.....جان پرور است قصه ارباب معرفت.....رمزی برو بپرس حدیثی بیا بگو