91/5/5
1:15 ص
با خود به فکر فرو می روم
مسلمانی اینست؟
یا اینست مسلمانی؟
نه نه نه من مسلمان نیستم
چون زنده ام
چون زنده ام
چون زنده ام
وقتی دیدم ومیبینم جنازه ها ی مسلمانان میانماری را ...
هنوز غم من غم مرغ است
امروز ، دیروز ،....
فردا کیلویی چند خواهد بود؟
شرم باد بر من
وقتی تورا میکشند ومن برسر قیمت مرغ چونه میزنم
ننگ باد بر من
وقتی تورا به آتش میندازند
وقتی قطعه قطعه ات میکنند
وقتی ....
نه ، من مسلمان نیستم
که اگر بودم یادم نمیرفت که فرمود:
اگر بمیری ایرادی نیست
اگر بشنوی
که خلخالی را از پای زن یهودی بیرون کشیده اند
آ خ چقدر دلم نمی خواهد که این جمعه ها بیایی
آن وقت چه بگویم وقتی چشمانت به چشم ناپاک من می افتد؟
چه بگویم آقا جان
چه بگویم ؟
بگویم شیعه پدرت علی هستم و ....
بگویم دیدم چگونه امت جدت .....
نه نیا آقا
من شرم دارم مسلمان تو باشم
ای پیک راستان خبر یار ما بگو....احوال گل به بلبل دستان سرا بگو.....ما محرمان خلوت انسیم غم مخور.....با یار آشنا سخن آشنا بگو.....برهم چو میزدآن سر زلفین مشکبار.....با ما سر چه داشت زبهر خدا بگو.....آن کس که منع ما زخرابات می کند.....گو درحضورپیر من این ماجرا بگو.....گردیگرت برآن دردولت گذربود.....بعداز ادی خدمت وعرض دعا بگو.....هرچندما بدیم تو مارابدان مگیر.....شاهانه ماجرای گناه گدا بگو....بر این فقیر نامه آن محتشم بخوان.....با این گدا حکایت آن پادشاه بگو.....جان ها ز دام زلف چو بر خاک می فشاند....بر آن غریب ما چه گذشت ای صبا بگو.....جان پرور است قصه ارباب معرفت.....رمزی برو بپرس حدیثی بیا بگو