91/7/17
2:39 ع
شنیده ام هشت بر شیش جلو افتاده ایی
علاقه تو به هشت
مرا یاد هشت سال جنگیدنت می اندازد
آن هشته بی هیاهویت در آن هیاهوی بمب و موشک ها
اما
این هشت ؟ ...
شنیده ام به مخمل تن آرای سبز رنگی ، تو ، گفته ایی
شنیده ام امانت بریده شد وبلند فریاد زدی ....
نباید می زدی ....
وقتی تن آرای سبز ، از من و تو
و از همه ما و خاکمان بیشتر قیمت می شود
مگر نمیدانی قیمت به نسب است و سبب؟
مگر نمی دانی شمشیر بر گلوی خاک می رود
ولی بر گلوی ناپاک نمی رود........( ؟) ........... اینجا
.
.
.
تو به جرمی گرفتار شدی
که کاش مجرمش من بودم و همه ما
لذت این هشت را .....
اگر شیش به جکوزی و ... سر میکند
تو به ندبه و عهد خوش باش که هر هشتی ، هشت تو نمی شود
هشت تو فریاد تاریخ است
.
.
.
هشتت را فراموش نکن
نه آن هشتی که برای فاطمه و به امر روح الله
مقابل دیو ایستادی
نه این هشتی که شرمنده میکند
همه عدالت را
.
.
.
شنیده ام هشت بر شیش جلو افتاده ایی
هشتت مبارک
اما ...
من و ما هم سهیم این هشت مبارک کن
یاعلی
ای پیک راستان خبر یار ما بگو....احوال گل به بلبل دستان سرا بگو.....ما محرمان خلوت انسیم غم مخور.....با یار آشنا سخن آشنا بگو.....برهم چو میزدآن سر زلفین مشکبار.....با ما سر چه داشت زبهر خدا بگو.....آن کس که منع ما زخرابات می کند.....گو درحضورپیر من این ماجرا بگو.....گردیگرت برآن دردولت گذربود.....بعداز ادی خدمت وعرض دعا بگو.....هرچندما بدیم تو مارابدان مگیر.....شاهانه ماجرای گناه گدا بگو....بر این فقیر نامه آن محتشم بخوان.....با این گدا حکایت آن پادشاه بگو.....جان ها ز دام زلف چو بر خاک می فشاند....بر آن غریب ما چه گذشت ای صبا بگو.....جان پرور است قصه ارباب معرفت.....رمزی برو بپرس حدیثی بیا بگو