90/6/20
12:12 ص
امشب,
سیمای ما ، سیمای تو را نشان می داد ...
وقتی که من از پر خوری دلم درد می کرد
تن نحیفت را در گور می نهادند
مادرت اشکی نداشت برایت بریزد
و پدرت شرمنده لقمه نانی که تو را به گور نسپارد
و من از پر خوری دلم درد می کرد ...
با خود می اندیشم
سهم تو از شکم انباشته من چقدر است؟
نه نه تو سهمی نداری .............
که اگر داشتی هم آغوش گور نبودی
امشب،
همه حاجی هایمان را ضربدر لقمه نانی می کنم
مساوی می شود با مرگ تو
نمی دانم کجای ضربم خراب است...
تقدیم به برادران مسلمان سومالی که از گرسنگی می میرند ومن با شکم انباشته برایشان شعر می گویم!!!
یا سَیِّدُ یا سَنَدُ یا صَمَدُ یا مَن لََََهُ المُستَنَدُ
ای پیک راستان خبر یار ما بگو....احوال گل به بلبل دستان سرا بگو.....ما محرمان خلوت انسیم غم مخور.....با یار آشنا سخن آشنا بگو.....برهم چو میزدآن سر زلفین مشکبار.....با ما سر چه داشت زبهر خدا بگو.....آن کس که منع ما زخرابات می کند.....گو درحضورپیر من این ماجرا بگو.....گردیگرت برآن دردولت گذربود.....بعداز ادی خدمت وعرض دعا بگو.....هرچندما بدیم تو مارابدان مگیر.....شاهانه ماجرای گناه گدا بگو....بر این فقیر نامه آن محتشم بخوان.....با این گدا حکایت آن پادشاه بگو.....جان ها ز دام زلف چو بر خاک می فشاند....بر آن غریب ما چه گذشت ای صبا بگو.....جان پرور است قصه ارباب معرفت.....رمزی برو بپرس حدیثی بیا بگو