92/6/29
2:37 ع
امثال من این روزها ناراحتیم. خیلی هم ناراحتیم.
از اینکه سردارمان به گوشه ای پناه برده و لام تا کام حرف نمی زند...
از اینکه دوستان سابقمان حتی در مقابل تهمت دزدی به رئیس جمهور سابقشان هم هیچ واکنشی نشان نمی دهند...
از اینکه مگر این تهمت ها، خلاف شرع، قانون و اخلاق نیست؟...
از اینکه مدعی العمومِ خودجوش، دیگر از کسی شکایت ندارد...
از اینکه می گویند داس رئیس جمهور معتدل، چطور حتی به یک نفر هم رحم نمی کند...
از اینکه چطور طرح هایی که احمدی نژاد با خون دل جلو بردشان، به نام بازنگری و اصلاح، یکی یکی متوقف می شوند...
از اینکه روزنامه های مثلاً اصولگرا، به دست عده ای بی خاصیت اداره می شوند...
از اینکه پول نداریم روزنامه بزنیم...
از اینکه وقتی هم روزنامه داشتیم، هیچ خاصیتی نداشتیم...
از اینکه خاتمی یک لشکر روزنامه نگار تربیت کرد، احمدی نژاد ...
از وحدت بی سابقه دو طرفی که احمدی نژاد به ما فهماند دعوایشان تنها بر سر لاحاف ملاست...
و از دوستان سابقمان که هنوز این را هم نفهمیدند...
از اینکه تلویزیون اصولگرا، چطور در بست در خدمت دولت اصلاح طلب است...
از اینکه هیچ کس بخاطر حمایت از احمدی نژاد در یک رأی گیری، قهرمان ملی نشد...
از حذف واژه "وکیل الدوله" از ادبیات سیاسی
از بی خاصیتی نیمچه احمدی نژادی های مجلس...
از بازگشت پرقدرت تر استوانه به قدرت...
از اینکه دکتر را با عصا می بینم...
از اینکه هنوز حتی یک نفر از دوستان سابقمان هم نمی گوید «اشتباه کردیم»...
از اینکه دستگیرشدگان 88 هر روز تیتر یک ده ها تلویزیون و رسانه اند و نام بچه های دادگاهی شده ما حتی در یک صفحه فیس بوک هم وجود ندارد...
از اینکه عده ای با دستبند سبز، غرورآمیز از زندان آزاد می شوند و رفقای ما...
از اینکه امروز از آنها که فتنه کردند عذرخواهی می شود و از او که گفتند می خواهد فتنه کند، طلب عذرخواهی...
از اینکه روزی قرار بود بشویم «پرچمدار مبارزه با استکبار جهانی» و امروز شدیم یک کشور مثل همه کشورهای جهان سوم...
از اینکه طی سی و پنج سال، عرضه نداشتیم مغالطه «تسامح و تساهل» را به جامعه نشان دهیم...
از اینکه حتی جرأت نداریم مستقیماً بگوییم که به سوریه کمک نظامی خواهیم کرد...
از اینکه دیگر ایت الله فلانی و علامه بهمانی اعتراضی ندارند و انحرافی نمی بینند...
از اینکه کلاس ها و همایش های بصیرت سپاه تعطیل شده اند...
از اینکه همه چیز خریدنی است...
از اینکه کلی حرف داریم، اما نمی توانیم بزنیم...
از اینکه راهی برای طرح مسائلمان با رهبر عزیزمان نداریم...
از اینکه نمی توانیم از عدالتی که به ان معتقدیم دفاع کنیم...
از اینکه خودمان هم با خودمان وحدت نداریم...
مهدی کرمانشاهی نکات پرس
ای پیک راستان خبر یار ما بگو....احوال گل به بلبل دستان سرا بگو.....ما محرمان خلوت انسیم غم مخور.....با یار آشنا سخن آشنا بگو.....برهم چو میزدآن سر زلفین مشکبار.....با ما سر چه داشت زبهر خدا بگو.....آن کس که منع ما زخرابات می کند.....گو درحضورپیر من این ماجرا بگو.....گردیگرت برآن دردولت گذربود.....بعداز ادی خدمت وعرض دعا بگو.....هرچندما بدیم تو مارابدان مگیر.....شاهانه ماجرای گناه گدا بگو....بر این فقیر نامه آن محتشم بخوان.....با این گدا حکایت آن پادشاه بگو.....جان ها ز دام زلف چو بر خاک می فشاند....بر آن غریب ما چه گذشت ای صبا بگو.....جان پرور است قصه ارباب معرفت.....رمزی برو بپرس حدیثی بیا بگو